مادر...

متن مرتبط با «اینجا» در سایت مادر... نوشته شده است

از اینجا که منم...

  • تو چه دانیکه پس هر نگه ساده ی من؛چه جنونی... چه نیازی... چه غمی است...تا جنون فاصله ای نیست... از اینجا که منم...م.امید + نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۰ساعت 21:59 توسط شیدا(معصومه) | بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اینجا...

  • دومین روز از زمستون 1360 وسط یه شوره زار مبهوت... میون حال و هوای جنگ زدگی و آوارگی پامو گزاشتم این ور دنیا. توضیحی واسه ی بعد از این اتفاق ندارم... شاید چون توی قمار کوتاه زندگیم، مدتهاست که یقین رو باختم. اون هم به یه سایه... سایه ی جنون!اینجا چاه منه... چاهی که هروقت دلم بخواد، سرمو توش فرو می کنم و تاجایی هم که بتونم فریاد می زنم... اینجا فرمانروا شیداست و معصومه فقط یه اسیر... و شاید دنیای مجازی تنها جاییه که شیدا تونسته پشت معصومه رو به خاک بسابونه...پس توقع شنیدن حرف حساب نداشته باشید (اگرم شنیدید زیاد جدی نگیرید)در ضمن توضیح بدم بدونید... من نه سیاهم... نه نا امید... فقط توی خاکستری و تردید گرفتار شدم بدجور...توضیح دوم هم اینکه من کارشناس که نه... اما لیسانس علوم سیاسی دارم و یک عدد اهوازی پایتخت نشین به حساب می یام...!توضیحی بعد از کمی:دیپورت شدم اهواز... به بهانه ی جستجوی بهانه ای برای اتمام بهانه گیری ها...دیگه تو تحمل تنهایی، تنها نیستم... دوتایی باهم و در کنار هم بار تنهایی بشریمون رو به کول می کشیم... ازدواج کردم... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها